اغلب ما توماس آلوا ادیسون (Thomas Alva Edison) را به عنوان یک دانشمند بزرگ یا کاشف الکتریسیته و مخترع لامپ و دهها وسیله برقی دیگر میشناسیم. گرامافون- فونوگراف (دستگاه اولیه ضبط صوت)، دوربین فیلمبرداری و نسل اول لامپهای حرارتی رشتهای از اولین ابداعات او بودند که انقلابی در وضع زندگی بشر معاصر ایجاد کردند و هنوز زندگی ما متأثر از همان اختراعات است. در این بین، کمتر کسی نام نیکولا تسلا (Nikola Tesla) را می شناسد، کسی که به عنوان مهندس برق در کارگاه و آزمایشگاه توماس ادیسون مشغول به کار شد و تمام دستاوردهای او در زمینه تخصصی برق، توسط ادیسون مورد بهرهبرداری قرار گرفت و در نهایت امتیاز معنوی همه کارهای او به نام ادیسون تمام شد. برای مثال، طراحی سیستم نوین برقرسانی از جمله مهمترین دستاوردهای نیکولا تسلا بود که توسط کمپانی تجاری ادیسون اجرا شد و عمده مواهب و مزایای آن نیز متوجه شخص توماس ادیسون شد، نه خود تسلا. در تاریخ علم، همواره از شخصیت تسلا با عنوان «دانشمند یا نابغهای بزرگی که هرگز به حق خود نرسید»، یاد میکنند. در این یادداشت، به بررسی صحت و ثقم این مدعا میپردازیم.
میگویند تاریخ را فاتحان مینویسند اما در واقع این جمله برای تسلی خاطر کسانی است که نامشان از قلم مورخان دور مانده است. برای سالهای سال، کتب علمی، کشف جریان الکتریسیته و ایجاد صنعت برق را تنها به یک نام، یعنی «توماس ادیسون» نسبت دادهاند، در حالیکه نابغهای که تکنولوژی پیشگامانه او در زمینه صنعت برق واقعا توانست به جهان پیشرفته امروز شکلی تازه ببخشد، مورد اشاره قرار نگرفته و کسی او را نمیشناسد.
در حقیقت، «تسلا» نه تنها در کارها و تجربیات اندوخته پیشینیان خود تحول ایجاد کرد، بلکه با پیشی گرفتن از دانشمندان معاصر خود، گامی بلندتر در این مسیر برداشت. همانطور که یک ستاره موسیقی باید برای رسیدن به عنوان «الهه موسیقی»، قطعاتی بینظیر بسازد، در دنیای علم هم همین قانون صدق میکند و یک دانشمند تنها با ارائه نظریه انقلابی یا نوآوری عملی خود میتواند تبدیل به «الهه علم» شود.
به تعبیر ساده تر، باید آن قدر ماشینهای نوآورانه و خلاقانه ساخت تا بلکه یکی از آنها به اختراعی علمی تبدیل شود. علاوه بر تمامی اینها، چنین مخترعی باید ویژگیهای متمایزی چون غیرعادی بودن، بصیرت و انگیزه و توان تحمل مشقتها و ریاضت در راه علم را هم داشته باشد. در واقع، «نیکولا تسلا» چنین فردی بود نه «توماس ادیسون».
البته، همه این مقدمات مبنی بر این نیست که توماس ادیسون، یک شبه و از روی بخت و اقبال به جایگاه مهمی در علم و صنعت برق رسیده باشد. ادیسون، در جوانی با فروش امتیاز اختراعات خود به سرمایهای قابل توجه دست پیدا کرد که تمامی آن را در راه ایجاد یک «آزمایشگاه تحقیقاتی» صرف نمود. او مدتها فکر اینکه کارگاهش را به محل بازتر و بزرگتری منتقل کند، در سر داشت. با فراهم شدن سرمایه کافی، در ۱۸۷۶ در منطقه «منلو پارک، نیوجرسی» یک آزمایشگاه پژوهشی مجهز برپا کرد و گروهی از افراد لایق و مستعد را به همکاری فراخواند.
تأسیس و ایجاد این آزمایشگاه نقطه عطفی در فعالیتهای توماس ادیسون به شمار میرود. آزمایشگاه منلو پارک، نیوجرسی نخستین مؤسسهای بود که تنها با هدف تولید و تکمیل ابداعات علمی برپا شد و آن را باید نمونه اولیه آزمایشگاههای تحقیقاتی بزرگی دانست که از آن پس تمام صنایع مهم در کنار کارگاههای خود برپا کردند. در سایه نظارت و سازماندهی توماس ادیسون و کار گروهی کارمندان وی صدها اختراع کوچک و بزرگ در این مؤسسه به ثمر رسیدند که البته همگی به نام ادیسون تمام شدند.
نیکولا تسلا هم در سال 1882 در مجموعه آزمایشگاهی ادیسون مشغول به کار شد. او در آن زمان روی موضوعی کار میکرد که یک صنعت نوین محسوب میشد. کار او در واقع نصب و راهاندازی سیستمهای روشنایی معابر با لامپهای رشتهای بود. تسلا در آن شرکت تجربه عملی زیادی در زمینه مهندسی برق به دست آورد. مدیریت شرکت خیلی زود متوجه دانش و مهارت او شد و اجازه داد تا نیکولا در حوزه طراحی و ساخت نسخههای جدید دینامها و موتورها مشغول شود.
تا اینجای قصه، همه چیز عادلانه به نظر میرسد. ادیسونی که بر پایه زحمت و تلاش خود یک مرکز تحقیقاتی ایجاد کرده تا امتیاز بهرهبرداری از اختراعات ثبت شده در آن مرکز را با نام خود وارد بازار و چرخه تجارت کند، و نیکولا تسلای جوان که با هزار امید و آرزو وارد مجموعه توماس ادیسون شده تا بتواند با تأمین مالی پروژههای خود، روزآمدترین نسخه از اختراعات را به ثبت برساند.
جنگ جریانها (War of the currents)، ایجاد اولین مناقشات…
در عصر جنگ جریانها در اواخر دهه ۱۸۸۰ جرج وستینگهاوس و توماس ادیسون با هم دشمن شدند. علت این اتفاق نیز توفیق یافتن ادیسون در استفاده از جریان مستقیم برای توزیع توان الکتریکی به عنوان جریان متناوب بود؛ که این سیستم از سوی چندین شرکت اروپایی حمایت میشد. وستینگهاوس الکتریک در پیتسبورگ، پنسیلوانیا واقع شده بود. جنگ جریانها از دیدگاه برخی مورخان علمی از بزرگترین جنگهای طول تاریخ علم محسوب میشود که در یک جبهه آن نیکولا تسلا و جریان متناوب (AC) و در جبهه دیگر توماس ادیسون و جریان مستقیم (DC) قرار داشت. اگر بخواهیم خیلی خلاصه درباره تفاوت جریان AC و DC توضیح دهیم، باید به این نکته اشاره کنیم که AC نسبت به DC امنیت بالاتری دارد و همچنین عایق کمتری هم نیاز میشود و چندین مزیت دیگر که DC از آنها بی بهره است.
تسلا توانست ثابت که جریان DC گران و ناکارآمد است و از آنجایی که ادیسون هم کلی بودجه از طرف سرمایه گذاران دریافت کرده بود، نمیتوانست به همین راحتی پا پس بکشد. برای همین جنگ شروع شد!
برای تصمیمگیری درباره اینکه تکنولوژی در آینده باید از کدام یک از این جریانها استفاده کنند، اجلاسی برگزار شد که جنگ جریانها نام گرفت. توماس ادیسون با “جی پی مورگان” که یکی از سرمایه داران آن زمان ایالات متحده بود، شریک شد و از آن طرف هم تسلا شرکت خودشان را به همراهی “جرج وستینگهاوس” بنا نهاد. از آنجایی که طرح AC خیلی بهتر از طرح مورد حمایت ادیسون بود، تسلا توانست قراردادهای زیادی را به سمت خودش بکشد.
توماس ادیسون با وجود قدرت رسانهای و مالی که در اختیار داشت، در این نبرد شکست خورد و نیکولا تسلا مخترع بزرگ صربستانی به این دلیل که جریان AC برخلاف جریان مستقیم قابلیت تبدیل ولتاژ داشت و همچنین دلایل اقتصادی دیگر پیروز این میدان شد. گفتنی است که شکست ادیسون در این رقابت موجب شد کلیه خدمات «ایجاد روشنایی معابر» در شرکت او بدون هیچ مشتری تازهای، به سمت ورشکستگی پیش برود.
ادامه دارد…